هروقت دیدی تنها شدی بدون خدا همه رو بیرون کرده تا خودت باشی و خودش ...
درباره ما

چو ايران نباشدتن من نباد
نویسندگان
لینک های ویژه
پیوندهای روزانه
طراح قالب
ثامن تم
دیگر امکانات

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 12
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 12
بازدید ماه : 12
بازدید کل : 11790
تعداد مطالب : 21
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1


Alternative content




:

پدر می‌گفت محمد با آنکه فرزند من بود ولی معلم من هم بود!  
هرگز نماز اول وقتش فوت نشد ... 
همیشه هر آنچه که وظیفه‌اش بود را تمام و کمال انجام می‌داد .  
هرگز حرفی نزده بود که پدر و مادر را برنجاند . 
اصلا اهل دل شکستن و اذیت کردن نبود . خیلی ساکت بود و آرام.
صاحب رأی و اندیشه و انتخاب بود ... 
خیلی دلتنگ شهدا می‌شد . صادقانه شهدا را دوست داشت ... 
خیلی به شهید «سیدمحمد منتظرقائم» علاقه داشت؛ فرمانده سپاه یزد و شهید واقعه طبس ...به خاطر همین اسمش را از ایمان غلام نژاد به «محمد منتظرقائم» تغییر داد و شد محمد! 
خیلی به ساحت خاندان نبوت علیهم‌السلام ارادت داشت. محمد عاشق اهل‌بیت علیهم‌السلام بود . 
دلباخته مقام معظم رهبری بود . همیشه گوش به فرمان رهبر بود . حالاتش، حالات سربازی پا در رکاب بود که از خودش گذشته باشد و هر لحظه منتظر فرمان ولیّ زمانش باشد . 
تکیه کلام همیشگی‌اش در فتنه 88 : « فقط آقا » ، « ببینید حضرت آقا چه می‌فرمایند، همه اینها رفتنی‌اند، اونچه می‌مونه فقط ولایته، دل بسپارید به حضرت آقا » .
گستره معلوماتش خیلی وسیع بود. معلوم بود که خیلی زحمت کشیده و روی خودش کار کرده است . 
همیشه در صحنه بود. هر جا می‌رفتی نفر اول بود... نماز جمعه، راهپیمایی، بسیج، انتخابات و...

 

جمیلی-شهدا، چراغ های فروزان بر سر راه ما خاکیان هستند. آن ها رفتند تا با خون گرمشان نهال اسلام را آبیاری کنند و با انوار پرفروغ و روشنی بخششان راه و رسم صحیح زندگی را به ما بیاموزند. آن چه در پی می آید نمونه های کوچکی است از هزاران خاطره و حرف های ماندگار شاهدان قدسی استان های خراسان که امیدوارم چراغ راهمان باشد.

 

استفاده شخصی 
مادر شهید «حسن ستوده» نقل می کند: آن روز می خواستیم به عروسی دختر خواهرم برویم، برف آمده بود و هوا خیلی سرد بود. اتفاقا حسن آقا همان روز برای انجام کار اداری با ماشین سپاه آمده بود. به او گفتم: می خواهیم به عروسی برویم، هوا خیلی سرد است اگر می توانی ما را برسان. او گفت: مادرجان، این ماشین بیت المال است و من حق استفاده شخصی از آن را ندارم.

 

 

به فکر دیگران بودن 
همسر شهید حسین گلی می گوید: پول قند کوپنی ما ۱۲ تومان بود ولی پول نداشتیم. به حسین می گفتم که شرایط خیلی سخت است با این دو بچه، اما او فقط به جبهه ها و فرمان امام(ره) فکر می کرد، یادم نمی رود که قرار بود ۲ روز دیگر اعزام شود و پشت بام خانه باید گل اندود می شد با عجله کار می کرد و مقدمات را فراهم کرد ولی روز آخر گفت: امروز بام خانه را گل نمی کنیم وقتی علت را پرسیدم، گفت: خانه علیرضا عربی (سردار شهید) واجب تر است او الان در جبهه است و باید کار خانه اش را تمام کنم.

 

 

ساعت اداری 
معلم شهید محمد جوادی، انسانی وارسته و متعهد بود که در ساعت کاری هرگز کم نمی گذاشت. او حتی حضور در مراسم تشییع پیکر شهدا را با مسئولان آموزش و پرورش هماهنگ می کرد و راضی نبود به دلیل انجام امور دیگر از کار اداری بزند. او حتی ۲۰ دقیقه تاخیر حضورش در مدرسه را به اطلاع مدیر آموزش و پرورش می رساند و ساعت اداری را هم حق الناس و بیت المال می دانست.

 

 

عکس یادگاری 
مادر شهید محمدرضا نظافت یزدی نقل می کند: محمدرضا آلبوم عکس هایش را نگاه می کرد. چند عکس را برداشت و دوید بیرون؛ گفتم می خواهی چه کار کنی؟ گفت: به این نتیجه رسیدم که شاید چون علاقه ام به عکس هایم زیاد است، شهید نمی شوم. می خواهم این علاقه را به کلی از بین ببرم. آن روز محمدرضا زیباترین عکس های دوران جوانی اش را از بین برد تا دیگر ذره ای متعلق به دلش نباشد.

 

 

النگوی هزارتومانی 
مادر شهید محمدرضا مهدی زاده طوسی نقل می کند: وقتی فرزند محمدرضا به دنیا آمد یک النگو به مبلغ هزار تومان خریدیم. وقتی النگو را درآوردیم که به دست بچه اش کنیم او ناراحت شد و گفت: الان زمان جنگ است، شما هزار تومان به یک النگو داده اید، این پول را می بردید به صندوق قرض الحسنه می دادید تا مردم نیازمند از آن استفاده کنند.

 

 

اهمیت حق الناس 
حق الناس موضوعی است که بر و بچه های جنگ خیلی به آن توجه داشتند. شهید غلامعلی تقوایی از افرادی بود که در دست نوشته ای حتی به جزئی ترین بدهی اش که مربوط به تعمیر دوچرخه اش بود، اشاره می کند. او در این متن با امضای خودش از بدهی ۳ یا ۴ تومانی به دوچرخه سازی در شهر فردوس خبر می دهد.

 

 

اهمیت نماز 
همسر شهید سیدعلیرضا عصمتی نقل می کند: در طول زندگی مشترکمان با شهید یک روز نماز صبحمان قضا شد و خواب ماندیم. همسرم برای نماز به اتاق دیگر رفت ولی بیرون نیامد. وارد اتاق که شدم دیدم در حال سجده می گرید و استغفار می کند و می گوید: خدایا همین بار مرا ببخش، دیگر نمازم قضا نمی شود. سرش را که از سجده برداشت به پیشانی اش می زد و اشک می ریخت

 

  موفق باشید

 



مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده محمد امینی در سه شنبه 1 بهمن 1392 |

طراحی و کدنویسی قالب : علیرضاحقیقت - ثامن تم

Web Template By : Samentheme.ir

صفحه قبل 1 صفحه بعد
موضوعات مطالب
آرشیو مطالب
پیوندهای وبگاه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان به نام خداوند بلند مرتبه و آدرس shahidanevatan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.